مهر ماه و مهد رفتن نازنین
دخترم خیلی علاقه به کلاس و مدرسه داره هر وقت برادرانش میرن مدرسه آماده میشه و میخواد باهاشون بره . از اول مهر اسمش رو مهد نوشتم و روزی چهار ساعت میبرمش . خیلی خوشحاله و صبح ها تا صداش میکنم بلند میشه . وقت برگشتن از مهد هم دوست نداره بیاد. دختر نازم نازنینم زهرای شیرینم لحظه به لحظه شیرین تر و دوست داشتنی تر می شه . مربیهای مهد خیلی دوستش دارند و میگن فوق العاده دختر آروم و مهربونی هست و با دقت به حرفهای مربیها گوش میده. روزای اول خودم نگران بودم و پشت در ب کلاس نشستم ولی برای یکبار هم بهونه نگرفت . خداروشکر سازگاریش با بچه ها زیاده و دوستای زیادی پیدا کرده . هر روز هم یه شعر یه آ...
نویسنده :
مامان
15:19
سه سال و هفت ماهگی ات مبارک.
43ماهگیت مبارک. با آمدنت به من نفسی دوباره دادی با آمدنت به زندگی ام معنای دیگری بخشیدی تا قلبم با تو به وسعت دریای بی انتهای پر از عشق و محبت برسه. با آمدنت ساز زندگی ام چه عاشقانه مینوازد شعر با تو بودن را... با تو خوشحالم همراز زندگی ام ...
نویسنده :
مامان
15:00
بابا عاشق نازنین زهرا
دخترم وقتی تو خوشحال می شوی قلب من هم وسعت و طراوت بهشت را به خود می گیرد. ...
نویسنده :
مامان
11:56
بدون عنوان
پاییزت پر از رگبار آرزوهای قشنگ اولین لحظه های پاییزت از نم نم باران خوشرنگ و من آرزومند آرزوهای قشنگتون ... ...
نویسنده :
مامان
11:40